هیچ‌چیز، هیچ‌گاه کامل نبوده. "بک جهان نقصان، به یک ارزن کمال آمیخته" بوده. از جایی که به خاطر دارم، یک جای کار لنگیده، و هر روز نه تنها کمتر نشده، که بر وسعتش افزوده شده.

گاهی سوار وسایل نقلیه، از ماشبن گرفته تا هواپیما فکر میکنم که این دستگاه تا کجاها که نمی‌تواند برود، ولی ناگهان به خاطر آوردم بازده این سیستم پانزده درصد هم نیست. این همه می‌سوزد و نهایتا پانزده درصدش صرف رسیدن به هدف می‌شود. همین هم درباره واکنش صادق‌ست. مواداولیه را می‌خری، خالص می‌کنی  واکنش را تعریف می‌کنی، مکانیسم را مشخص می‌کنی، نهایتا اگر به شصت‌هفتاد درصد بازده برسی، شاه‌کار کرده ای. پیر می‌شویم، هر چه رشد می‌کنیم، پیر می‌شویم، ماده‌وراثتی فرسوده و کوتاه می‌شود تا آن‌که عملکرد خود را از دست دهد. همه‌چیز رو به زوال‌ست.

دوست دارم دد یک چیز کامل باشم، آن هم مردن‌ست. کامل مردن، آماده مردن‌ست. هر سال، دو روز را مشخص می‌کنم که اگه لازم شد، در یکی از آن‌ها خودم را بکشم. دوست دارم تمیز بمیرم، و سریع. اوردوز گزینه اولم بوده و هست. اوردوز با مسکن یا خواب‌آور. چندین مقاله درباره lethal dose داروهایی خاص دبده‌ام، اما با توجه به تجربه شخصی، سیستم متابولیسمم، اندکی محاسباتم را به هم می‌زند. علی‌ای‌حال، حتما دوزی وجود دارد که مطمئن باشد.

راستی، تا نخستین روزمرگ احتمالی امسالم، هفتاد و یک روز فاصله دارم.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها